این کتاب که به قلم محسن محمدی به رشته نگارش درآمده، مشتمل بر داستانهایی است مبتنی بر فعالیتها و خدمات بنیاد برکت در حوزههای مختلف از جمله اشتغالزایی، محرومیتزدایی، عمرانی، زیربنایی و خدمات اجتماعی.
امید و آرزو، سوزن بر وصله زندگی، دختران آفتاب، باران برکت، مدرسه ژینا، دختر زاگرس، نان به بهای جان و چشمان معصوم روژان از جمله قصههایی به شمار میرود که در کتاب «باران برکت» به چاپ رسیده است.
نویسنده کتاب کوشیده که نگاهی منصفانه و به دور از هر گونه قضاوت و حمایت داشته باشد به خدمات متنوع بنیاد برکت در مناطق روستایی و محروم و افرادی که مسیر زندگی و آیندهشان به کمک این بنیاد هموار شده و تغییر کرده است.
در بخشی از قصه «دوباره... زندگی» میخوانیم: «گوسفندها را یله میدادم در دامنه کوه و خودم آوازخوان از پیشان میآمدم. زمین پر بود از علف، از برکت. حیوان این علف را که میخورد جان میگرفت، گوشت مینشست به تن و بدنش. تا چشم کار میکرد خرمی بود و زندگی. گوسفندها که پاگیر میشدند و از رفتن میماندند، مینشستم به نی زدن. زبانبستهها صدای نی را دوست داشتند. دور و برم آرام میگرفتند. برهها و بزغالهها از سر و کولم بالا میرفتند. میخندیدم و با احتیاط پسشان میزدم. چقدر حالم خوب بود با آن زبانبستهها. صبح زود، تاریک و روشن، از خانه میزدیم بیرون و عصر برمیگشتیم. در کنار گوسفندداری زراعت هم میکردم. زمین کوچکی بود، ارثیه خانوادگی. اموراتمان میگذشت؛ ترش و شیرین، کم و زیاد. شاکر بودیم. توقعی نداشتیم. خشکسالی که شد اما، همه چیز سوخت. علف به بیابان نماند، سبزه به صحرا. زبانبستهها یا تلف شدند از بیآبی یا به فروش رفتند برای گذران زندگی، به نصف قیمت. آتش زدیم به زندگی خودمان، از سر ناچاری.»
محمدی در مقام نویسنده کتاب همچنین کوشیده تا تمرکزی ویژه بر روایت قصه اقشار خاص و آسیبپذیر اجتماعی مانند کولبران، معلولان، زنان سرپرست خانوار و... که زیر چتر حمایتی برکت قرار دارند، داشته باشد.
لحظه عبور، مرد من، تفنگ بادی، شما یک ... هستید و عطر عطش از جمله دیگر آثار این نویسنده است که پیش از «باران برکت» روانه بازار نشر شده است.
محموعه داستان «باران برکت» توسط انتشار طرحان در شمارگان 2 هزار نسخه و به بهای 45 هزار تومان به چاپ رسیده و در اختیار دوستداران کتاب قرار گرفته است.